دیـروز بـا خاله داشتـم صحبت میکردم، طرف جفت خونـه هامون مسجـد های نامی و بزرگ هست که یهویی صدای اذان بلـند شد، فکرکن کل فضـای خونه هامون و پشت تلفـن فقط فقط صـدای اذان بـود . چـند ثانیـه جفتمون مکـث کردیـم، جالبتر اینجـا بود صحبت از اُشـو و کرایان بودش :)) زدیم زیر خنده گفتیم ببین چه لحظه ملکوتی داشتیم صحبت میکردیـم . بـراش تعریف کردم قبلاً چقدر فراری بودم از صدای اذان و افکار پوسیده قدیمی ولی الـان حس پرواز داره گوش دادن بش ، و اون لحظـه که صداشُ می اذان ,صحبت ,صدای اذان منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مونگان دانلود فایل های کمیاب سهام داری موفق در بورس تهران وبلاگ جامع گردشگری مشاور شهر ارومیه خرید و فروش زایلن - خرید و فروش مواد شیمیایی