این داستان را چند روز قبل از زبان خطیبی توانا شنیدم  و احتمالاً شما نیز شنیده باشید.

    در شهر کوچکی ثروتمندی بود که هر کسی به او رجوعی داشت چواب رد می داد اتفاقاً در همان شهر قصابی بود که هیچ کس را از بخشش های خود محروم نمی کرد آن ثروتمند از دنیا رفت و تنها کسی که او را تشییع نمود و به خاک سپرد همسرش بود! فردای آن روز دیگر از بخشش قصاب خبری نبود علتش را پرسیدند ؟ گفت:تمام بخششی که روزانه داشتم ار آن مرد ثروتمند بود و توصیه نموده بود بی آنکه مردم بدانند بین نیازمندان تقسیم کن زیرا تو نیازمند واقعی را می شناسی و او اکنون در بین ما نیست . اگر چه این داستان بیشتر ساخته ذهن یک نویسنده خوش ذوق است ولی می تواند تشابه عینی داشته باشد و شاید شما هم سراغ دارید . در فرهنگ دینی ما نیز روایت است که بعد از شهادت مولا بسیاری از فقرای شهر از کمک های پنهانی محروم شدند و بعد از اینکه امام دوم (ع)به سراغشان آمد گله داشتند "چند شبی از کمک جوانمردی که صورتش را می پوشاند و او را نمی شناخته اند محروم بوده اند" بنابر این از داستان مرد ثروتمند و قصاب نتیجه می گیریم، ما نباید در مورد دیگران به زودی قضاوت نماییم مگر این که سالها با او زندگی کرده باشیم ضمن این که بسیاری از زوایای محاسن و معایب او نیز می تواند از دید ما پنهان مانده باشد.

ثروتمند ,محروم ,داستان منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آرال مووی|دانلود رایگان فیلم و سریال با لینک مستقیم نجوای شقایق فصل جدید دانستنی های شیمی خدمات طراحی ، چاپ و بسته بندی پذیرش تحصیلی مرجع کنکور ایران آموزش استخراج دوج کوین تاینی موویز | دانلود با لینک مستقیم